۳- ساختارهای سیاسی و اجتماعی
مقایسه جوامع غربی و جوامع ایدئولوژیک
ساختارهای اجتماعی و سیاسی جوامع غربی مدرن نمایانگر ارزشهای تساهل، تکثرگرایی و آزادیهای فردی هستند که در نهادهای سیاسی و اقتصادی، در حوزه¬های فرهنگی و مذهبی، و مهمتر از همه در نهادهای مرتبط با آزادی بیان، مبادله و دسترسی به اطلاعات از اهمیت بنیادی برخوردارند. جوامع غربی همانند مراکز علمی خود به طور نسبی نامتمرکز هستند.
نهادها و ارزشهای این جوامع با هم ترکیب میشوند تا بر اعمال قدرت متمرکز نظارت و موازنه پیچیده را اعمال نمایند. در مقابل جوامع ایدئولوژیک گرایش به یکپارچگی دارند، شدیداً نامتساهل نسبت به مخالفت، و عملاً فاقد آزادیهای فردی هستند. کنترل بر تمام جنبههای زندگی – سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، مذهبی – اعمال میشود و اغلب به طور اساسی به نام ایدئولوژی مسلط – اسلام سنتی، اسلامگرایی یا مارکسیسم – تقویت میشود. از آزادی بیان و دسترسی به اطلاعات به طور گسترده جلوگیری میشود به خاطر اینکه همسازی و مطابقت با ایدئولوژی مسلط از اهمیت محوری برخوردار است. هیچ نظارت موثری بر اعمال قدرت توسط هیات حاکمه وجود ندارد.
جدول شماره 2 وجوه اصلی جوامع غربی را با جوامع ایدئولوژیکی – هم اسلامی و هم مارکسیستی – مقایسه میکند. مانند جدول شماره 1 این مقایسهها تا اندازهای تند مطرح شده و کاملاً بر اساس نمونه آرمانی وبری است.
اگر چه در خصوص جوامع غربی و مارکسیستی مطلب زیاد منتشر شده است(1) اما مقایسههای اندکی بین جوامع غربی و اسلامی صورت گرفته است.
انتقادهای اسلامگرایان از جوامع غربی
ارزشهای جوامع غربی امکان بیان علنی انتقاد را میدهد حتی انتقادهای ویرانگر ایدئولوژیستهایی که در پی صدمه زدن و ویران کردن بنیادهای خود این جوامع هستند.
اسلامگرایان از آزادیهای جوامع غربی برای بیان علنی انتقادهای خود بهرهگیری میکنند، از جمله این اظهارات که جوامع غربی از حیث اخلاقی منحط و رو به زوال هستند، اساساً و به طور بنیادی علیه اسلام و مسلمین دارای پیشداوری هستند، جنگهای صلیبی قرون وسطی را به قصد حذف اسلام به راه انداختند، و اکنون جنگ صلیبی جدیدی را به همین منظور دارند به راه میاندازند، از کشور اسرائیل حمایت میکنند و متحدان آمریکا هستند که در سرزمین مقدس اسلامی عربستان سعودی از سال 1990 قشون نظامی مستقر کرده است. اینکه تا چه حد این اظهارات قابل توجیه هستند قابل بحث است.
اما یک عدم تقارنی از انتقاد وجود دارد که از نظر روش علمی غربی قابل توجیه نیست. مسلمانان اسلامگرا بیمیلی شگرفی در کاربرد انتقادهای بسیار گسترده خود از جوامع غربی برای جوامع اسلامی نشان میدهند – چه آن جوامعی که برای قرنها وجود داشتهاند و چه دولتهای اسلامی جدید. این استنکاف از مقایسه با توجه به شواهدی که از تجربه تاریخی چهارده قرن جوامع اسلامی و بسیاری از دولتهای اسلامی جدید در دسترس است نمیتواند قابل توجیه باشد.
بنابراین یکی از اهداف اصلی این نوشتار نشان دادن وجود یک سری از شواهد درباره جوامع اسلامی است که علیه آنها انتقادهای عمده مسلمانان از جوامع غربی میتواند مورد قضاوت قرار بگیرد. چنین شواهدی، مانند تمام شواهد و مدارک ناقص خواهند بود. اما در تمامیت خود، چالشی را موجب میشوند که منتقدان جوامع غربی، هم مسلمانان اسلامگرا و هم مسلمانان غیر اسلامگرا، شایسته است که در صدد پاسخ آنها برآیند.
نهادهای سیاسی، حقوقی و اجتماعی در اسلام سنتی و جوامع اسلامگرا
جوامع اسلامگرا سنتی به طور بنیادی با جوامع غربی متفاوت هستند زیرا عملاً تمام جنبههای چنین جوامعی – از جمله امور مذهبی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی و نظامی – به طور بسیار نزدیکی به هم مرتبط هستند. تقریباً هیچ پذیرشی در خصوص توسعه مجزای جامعه مدنی در آنجا وجود نداشته است. همچنین اساساً هیچ شناسایی قابل ملاحظهای مبنی بر اینکه جامعه و نهادهای آن میتوانند در واکنش به محیطهای دائماً در حال تغییر به طور مداوم تغییر، توسعه، تحول یا بهبود یابند وجود نداشته است.(2)
این مساله در تضاد آشکار با شیوهای است که در آن هم وجوه سکولار و هم وجوه مذهبی جامعه در سنت یهودی – مسیحی در طی زمان تغییر و تحول یافته است. برای مثال اسلام تمایزی بین وجوه سکولار و مقدسی که در متون انجیلی به عنوان نمونه آمده قائل نمیشود: «سهم خداوند را به خداوند و سهم قیصر را به قیصر بدهید».(3)
کنترل فراگیر توسط مذهب بر تقریباً تمام جنبههای زندگی انسان، چه فردی و چه جمعی، جوهر کنترل توتالیتاریانیسم و توتالیتر را تقدیس میکند که ذاتاً در تضاد با مفهوم آزادی فردی است که در قلب لیبرال دموکراسی جای دارد.
بعلاوه جوامع اسلامی سنتی و جوامع اسلامگرا عمیقاً تحت تاثیر دو مفهوم فراگیر «شریعت» و «جهاد» قرار دارند.
شریعت
این نامی است که به نظام حقوقی اسلام اعطا شده و در جوامع اسلامی دوران نخستین توسعه و گسترش یافته و به شکلهای مختلف اغلب بر جوامع در جهان مدرن فشار میآورد. این واژه گاهی مواقع به «قانون مقدس» ترجمه میشود اما برای مسلمانان سنتی ... این صفت تکرار واضحات است. شریعت به سادگی یعنی قوانین الهی و دیگر هیچ. شریعت مقدس است زیرا از خداوند صادر میشود و صورت خارجی و غیر قابل تغییر فرامین خداوند به بشریت است.(4)
وجوه اصلی شریعت در این توصیف از اهداف اسلامگرایان مدرن توسط کرامر نشان داده شده است ... آنها تاکید میکنند که یک حکومت وارسته تنها میتواند بر اطاعت و پیروی از قوانین اسلامی نازل شده از طرف خداوند یعنی شریعت متکی باشد ... که قوانینی نه مبتنی بر وضع بلکه مبتنی بر وحی هستند، این قوانین در نظر بنیادگرایان به خودی خود از پیش به کمال مطلوب رسیده، و هر چند فوق برخی تفسیرهای مجدد نیستند، اما در عین حال به طور نامحدود انعطافپذیر نیستند.
شریعت بر اصل اخلاقی نابرابری، در درجه اول بین مسلمانان و غیر مسلمانان و در مرتبه بعد بین مردان و زنان تصریح دارد. این مساله بنیادگرایان را برانگیخته تا انعطافناپذیرترین انتقادها را به اعلامیه جهانی حقوق بشر که آزادی انتخاب هر یک از مذاهب و هر همسری را به رسمیت میشناسد وارد کنند. هر دوی این آزادیها بدون شک مغایر با قوانین اسلامی هستند که روگردانی از اسلام را گناهی مستحق قتل، و ازدواج بین زن مسلمان و مرد غیر مسلمان را حرام میداند ...
شریعت به عنوان قانونی کامل نمیتواند لغو یا تغییر داده شود و مسلماً حالتها و روحیات دائماً در حال تغییر رای دهندگان نمیتواند در آن تغییر و دگرگونی به وجود آورد. از این رو همه متفکران برجسته بنیادگرا حاکمیت مردم را به عنوان عصیان و سرکشی در برابر خداوند به عنوان تنها منبع قانونگذار رد کردهاند. در اوضاع و احوال تغییر یافته دهه 1990 برخی فعالان، انتخابات را به عنوان وسیله رسیدن به یک هدف سودمند برای یکبار پذیرفتند، انتخابات به عنوان یک همه پرسی عمومی درباره تبعیت و پیروی از اسلام، به عنوان اعلان رضایت و سر سپردگی در برابر رژیم عدل الهی. اما زمانی که چنین رژیمی قدرت را به دست گرفت وظیفه واقعی و راستین آن این نیست که به طور موثر اراده مردم را تحقق بخشد بلکه این است که قوانین اسلام را به طور موثری پیاده کند.(5)
جهاد
جهاد واژهای است که معانی مختلفی دارد. به طور تحت الفظی به معنی «تلاش» است، از جمله «تلاش برای داشتن یک حیات طیبه اسلامی»، اما این واژه اغلب به «جنگ مقدس» برگردانده شده و اغلب به معنی جنگ مقدس «خشونتآمیز» است.نوشتجات اسلامی اغلب واژه جهاد را برای مقاصد مختلفی به کار میبرند اما ابهام این واژه آن را مستعد تفسیرهای متفاوت میکند.
بر اساس نظر لوئیس جهاد عبارت است از:
... واژهای عربی با معنی لفظی «کوشش»، «جد و جهد» یا «تلاش». در قرآن و باز بیشتر در سنت اگرچه معمولاً عبارت «در راه خدا» به طور ثابت به دنبال آن نیامده اما این واژه معمولاً به معنی «درگیر شدن در جنگ» فهمیده شده است. مجموعههای بزرگ حدیث همهشان دارای بخشی اختصاصی برای جهاد هستند که در آنها معنای نظامی این واژه بارزتر است. همین مطلب در مورد کتابهای پایه کلاسیک در خصوص قوانین شریعت نیز صادق است. افرادی بودند که استدلال میکردند جهاد باید بیشتر به معنی اخلاقی و معنوی و نه نظامی فهمیده شود. چنین استدلالی گاهی اوقات توسط متالهان شیعی در دوران کلاسیک و بسیار زیاد توسط نوگرایان واصلاحطلبان در قرون نوزدهم و بیستم مطرح میشد. اما اکثریت قاطع متالهان، فقها و سنتگرایان کلاسیک جهاد را به معنی نظامی آن میفهمند و متناسب با آن، آن را مورد بررسی و تعبیر و تفسیر قرار میدادند.
بعلاوه:
جهاد یکی از فرامین بنیادی دین است، تکلیفی که از جانب خداوند و از طریق وحی بر عهده تمام مسلمانان گذاشته شده است ... مبنای تعهد به انجام جهاد عبارت است از جهانشمول بودن دین اسلام. سخن و پیام خداوند برای تمام نوع بشر است، این وظیفه تمام افرادی است که آن را پذیرفتهاند تا بدون وقفه برای اسلامآوردن یا حداقل تحت استیلای خود در آوردن آنانی که آن را نپذیرفتهاند جد و جهد کنند. این وظیفه و تکلیف هیچ محدودیت زمانی و مکانی ندارد. باید ادامه یابد تا اینکه تمام جهان یا دین اسلام را بپذیرند و یا تسلیم و تحت انقیاد قدرت دولت اسلامی درآیند.
تا آن زمان جهان به دو قسمت تقسیم میشود: دارالاسلام یعنی جایی که حکومت مسلمانان و قوانین اسلامی رواج دارد، و دارالحرب که مابقی جهان را شامل میشود. بین این دو از حیث ضرورت اخلاقی، منطقی و مذهبی یک وضعیت اجباری جنگ وجود دارد تا اینکه پیروزی نهایی و حتمی اسلام بر کافران فرا برسد. بر اساس کتابهای فقهی این وضعیت جنگی زمانی که مصلحت اقتضاء کند میتواند برای یک مدت محدود متوقف شود. این جنگ نه با یک قرارداد صلح، بلکه فقط با پیروزی نهایی اسلام به پایان میرسد.(6)
جهاد علیه مرتدین نیز صورت میگیرد. مرتد «... کسی است که از ابتدا مسلمان بوده یا بعداً به اسلام گرویده و سپس اسلام را ترک گفته و دینی دیگر اختیار کرده است، یا رایجتر اینکه به دین سابق یا آبا و اجدادی خود بازگشته است. با چنین کاری او تعهد و وفاداری خود به دولت اسلامی را انکار کرده و از این رو به دشمن تبدیل شده است، بنابراین اقدام به جنگ علیه او حتی به اجبار مشروع است ...
... مسلمانی که دین خود را ترک گوید ... نه تنها یک پیمان شکن، بلکه یک خائن است و شریعت اصرار دارد که او باید بدین گونه مجازات شود. فقها در باب ضرورت اعدام فرد مرتد و آغاز جنگ علیه دولت مرتد اتفاق نظر دارند.
قواعد جنگ علیه مرتد بسیار شدیدتر است از آن قواعدی که بر جنگ علیه غیرمومنان حاکم است. به او امان داده نمیشود یا رفتاری ملایم با او صورت نمیگیرد، و هیچ ترک مخاصمه یا توافقی با او امکان پذیر نیست ...
تنها گزینههای پیش روی او توبه یا مرگ است. اگراو بازگشت به اسلام را اختیار کند، از خطای او در دوران ارتداد صرف نظر میشود و اموال مصادره شده او – یا آنچه از آن باقی مانده – به او بازگردانده میشود. در غیر این صورت او باید کشته شود.(7)
جهاد و قرآن
تحولی اساسی در مفهوم جهاد در این آیه از قرآن نمایان است: «با هر که از اهل کتاب (یهود و نصاری) که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده، حرام نمیدانند و به دین حق (اسلام) نمیگروند قتال و کارزار کنید تا آنگاه که با ذلت و تواضع به اسلام جزیه دهند». (سوره توبه آیه 29 مدنی)
به عبارت دیگر مسلمانان باید با کافران، آنهایی که حرام خدا را حلال میکنند و یهود و نصاری قتال کنند تا زمانی که آنها بپذیرند که جزیه بپردازند. گزینههای پیش روی کافران پذیرش اسلام یا مرگ است.
بهشت و جهاد
مسلمانان بر این باورند که زمانی که آنها میمیرند در آرامگاه خود منتظر روز قیامت میمانند تا زمانی که خداوند بر اساس اعمالی که انسانها در دنیا انجام دادهاند تصمیم بگیرد که چه کسی به بهشت و چه کسی به جهنم برود.(8) تنها راهی که رفتن به بهشت را تضمین میکند – و خداوند در روز قیامت درباره او داوری نمیکند – مرگ در جهادی است که علیه دشمنان اسلام صورت گرفته باشد.(9) این مساله انگیزه مذهبی بزرگی را برای کسانی که عملیات انتحاری انجام میدهند یا دیگران برای شرکت داوطلبانه در جهاد فراهم میکند.(10) بعلاوه آیات زیادی در قرآن – به خصوص آنهایی که در مدینه نازل شدهاند – به امر جهاد میپردازند که طبق نظر گابریل: «به قدرت بنیادی و نیروی محرک اسلام تبدیل شد».(11)
در زمان پیامبر اسلام جهاد به طور منظم علیه یهود و نصاری (یهویان و مسیحیان) و نیز آنهایی که به اسلام نمیگرویدند صورت میگرفت.(12) همان طور که قرآن میگوید: «... اگر آنها مخالفت کردند آنها را هر کجا یافتید گرفته و به قتل برسانید ...»
هدف غایی جهاد برقراری حکمرانی اسلام در سراسر جهان است همان طور که در آیه زیر از قرآن که در مدینه بر پیامبر نازل شده، آمده است: «با کافران جهاد کنید تا در زمین دیگر فتنه و فسادی نماند و آیین همه در همه جا عدالت و دین خدا گردد ...». (سوره انفال آیه 39 مدنی)
در طی 22 سال (632-610 م) آموزههای پیامبر اسلام در قرآن از جنگ و مبارزه علیه آنهایی که بر شما ستم روا میدارند به جنگ علیه کسانی که اسلام را در شبه جزیره عربستان رد میکردند و سپس به فرمان نهایی جهاد یعنی فتح جهان به نام اسلام تغییر یافت – پس از آن هیچ آیه قرآن این فرمان نهایی جهاد را فسخ نکرد، از این رو به نظر میرسد که این باید یکی از اهداف اسلام معاصر باشد.
خود پیامبر اسلام 27 جنگ را رهبری کرد و تقریباً دو برابر این تعداد را، بیشتر در طی ده سال اقامتش در مدینه (632-622)، اجازه و انجام آنها را به دیگران سپرد – تقریباً هفت جنگ در هر سال – و بعد از درگذشت او مسلمانان سریعاً این آموزه را با موفقیت در سرلوحه کار خود قرار دادند و با بسیاری از کشورهای بیرون از شبه جزیره عربستان درگیر جهاد شدند.
جهاد و زمینه جنگهای صلیبی
برای سالها و قرنهای متمادی جهاد نظامی به طور چشمگیری همراه با موفقیت بود. این جهادهای موفقیتآمیز با فتح اورشلیم (بیتالمقدس) در سال 638 که در دست مسیحیان بود، آغاز شد و به دنبال آن بیشتر نقاط کشور اسپانیا در پایان سال 715 تسخیر شد – فتحی که تا سقوط گرانادا در سال 1492 یعنی تقریباً 800 سال بعد، پایان قطعی نداشت – اسلام ابتدا غلبه یافت و سپس موجب تغییر مذهب مناطق زیادی از اروپا، شمال آفریقا و آسیا شد. به طور کلی این جهاد تقریباً 1300 سال یعنی تا قرن نوزدهم طول کشید و فقط با حدوداً 200 سال مقاومت در دوران جنگهای صلیبی (1270-1096) دچار وقفه شد.(14)
همان طور که لوئیس خاطر نشان میکند:
برای به طور تقریبی هزار سال از زمان نخستین تهاجم ارتشهای مسلمانان به سرزمینهای مسیحی خاور نزدیک در اوایل قرن هفتم میلادی تا دومین و آخرین عقبنشینی ترکها از برج و باروهای شهر وین در سال 1683، مسیحیان اروپا تحت ارعاب مداوم و قریب الوقوع اسلام به سر میبردند. این گسترش در ابتدا عمدتاً در گستره مسیحی رخ داد. سوریه، فلسطین، مصر و آفریقای شمالی تماماً کشورهایی مسیحی، ایالتهای امپراتوری روم مسیحی یا تابع حاکمان مسیحی دیگر بودند تا اینکه ضمیمه قلمرو خلافت اسلامی شدند. سرزمینهای آنها تسلیم ارتشهای فاتح اسلام و مردمانشان تسلیم مذهب نظامی فاتحان شدند. پیشرفت اسلام در اروپا نه طی یک دوره که طی سه دوره صورت گرفت. موج اول گسترش اسلام در اروپا در اولین سالهای قرن هشتم شروع شد و برای مدتی اسپانیا، پرتغال، ایتالیای جنوبی و حتی بخشهایی از فرانسه را فرا گرفت. این موج تا سال 1492 که با شکست و انقراض آخرین دولت اسلامی در سرزمین اروپای غربی همراه بود، خاتمه نیافت. موج دوم اروپای شرقی را در بر گرفت زمانی که مغولهای اردو طلایی که سلطه خود را بر روسیه و بیشتر اروپای شرقی استقرار بخشیده بودند به اسلام گرویدند و مسکووی (نام سابق روسیه) و دیگر امیرنشینهای روسیه را تابع سلطه یک فرمانروای بزرگ اسلامی کردند. این موج نیز بعد از یک منازعه و کشمکش طولانی و شدید با غلبه مجدد مسیحیان و عقبنشینی تارتارهای به اسلام گرویده از روسیه پایان یافت. موج سوم مربوط میشود به ترکهای سلجوقی و ترکهای عثمانی که بعد از فتح آسیای صغیر متعلق به امپراتوری بیزانس وارد اروپا شده و امپراتوری قدرتمندی را در شبه جزیره بالکان تاسیس کردند. ترکها در جریان پیشروی خود قسطنطنیه را تسخیر کردند و دو بار شهر وین را به محاصره خود در آوردند، این در حالی است که کشتیهای جنگی ناویان کرانه جنوبی دریای مدیترانه جهاد دریایی را تا جزایر کوچک بریتانیا، حتی در یک مورد تا ایسلند پیش بردند. این محاصره دوم شهر وین و شکست و عقب نشینی نیروهای عثمانی بود که نقطه عطف واقعی در رابطه بین دو مذهب و دو تمدن را نشان میدهد.(15)
بنابراین جنگهای صلیبی واکنشی به چهار صد سال تجاوز و توسعه و گسترش اسلام از طریق جنگ بود. در حالی که اقداماتی که از نگاه معیارهای جوامع غربی مدرن قابل پذیرش نیست، از جانب هر دو طرف صورت میگرفت(16)، اما مهم است که آنها را در متن خودشان بفهمیم. آنها واکنش بسیار با تاخیر نظامی بودند به قرنها فتح و گشایش از طریق جهاد که در آن بسیاری از مسیحیان جان خود را از دست دادند و سرزمینهایی که برای قرنها متعلق به مسیحیان بودند – نظیر بیزانس (استانبول فعلی) و بسیاری از سرزمینهای مدیترانهای – تسخیر و تحت حاکمیت اسلام درآمدند.
حقوق بشر و آزادیها در جوامع اسلامی سنتی و اسلامگرا
مایر اعلامیه جهانی حقوق بشر 1948 سازمان ملل را با شماری از اسنادی که رویکرد اسلام به ایدئولوژیهای بدیل و ناهماندیش را به نمایش میگذارند مقایسه کرده است:
1- رسالهای از مودودی (اسلامگرای پاکستانی که در سال 1979 در گذشت).
2- اعلامیه جهانی حقوق بشر اسلامی سال 1981.
3- پیشنویس قانون اساسی اسلامی که توسط دانشگاه الازهر در مصر منتشر شد.
4- قانون اساسی سال 1979 ایران.(17)
به طور خلاصه مایر میگوید که:
نویسندگان این مدلهای حقوق بشر اسلامی رابطه بین فرد و دولت را به عنوان یک رابطه مبتنی بر تعارض نمیبینند که در آن طرف ضعیفتر یعنی فرد به تضمینهای آهنینی از حقوق مدنی و سیاسی نیاز دارد تا تمایلات حکومتهای مدرن برای اعمال بیشتر قدرتشان به بهای آزادیهای فردی را متوازن کند. علاوه بر این آنها به نظر میرسد بر این باور باشند که جایی که آزادی فردی و ارزشهای مذهبی فرهنگ سنتی در تعارض باشند این اولی است که باید رها شود.
... معیارهای شریعت که برای تحدید حقوق به کار برده میشوند آنقدر مبهم و کلی رها میشوند که ... هیچ ابزاری را برای حفظ فرد در برابر محرومیتهای ناشی از حقوقی که از طریق قوانین بینالمللی تضمین میشوند در اختیار نمیگذارند. بدین ترتیب صحنه نه فقط برای تقلیل این حقوق بلکه به طور بالقوه برای انکار کامل آنها مهیا میشود.
این وضع با روشی که بسیاری از مسلمانان اسلامگرا و غیر اسلامگرا قوانین – بر مبنای حقوق بشر – جوامع غربی را به کار میبرند یا مورد توجه قرار میدهند در تضاد است.
آزادی مذهبی و مساله ارتداد
واکنش اسلام سنتی به مسلمانانی که در صدد تغییر دین خود باشند عبارت است از توبه یا مرگ. از منابع و ماخذ اسلامی جدیدی که مایر آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است هیچ نشانهای وجود ندارد که نشان دهد آنها این امر را یک معضل میبینند:
... ناتوانیِ تنها یکی از مدلهای حقوق بشر اسلامی برای اتخاذ موضع علیه کاربرد مجازات مرگی که شریعت برای ارتداد مقرر داشته است به این معنی است که نویسندگان این مدلها برای مواجهه و حل و فصل مسائل عمدهای که در ایجاد سازگاری بین حقوق بشر بینالمللی و ضوابط شریعت دخیل هستند قصور کردهاند.
... عدم تمایل نویسندگان از دست کشیدن از این قاعده که یک فرد را باید به خاطر مورد پرسش و تردید قرار دادن ایمان مذهبی اعدام کرد حاکی از شکافی است عظیم که بین ذهنیت آنها و فلسفه مدرن حقوق بشر وجود دارد.(19)
جایگاه زنان
جایگاه زنان در اسلام مسالهای است که تفسیرهای مختلفی در مورد آن وجود دارد. آنچه که روشن است این است که زنان در مورد کارهایی که میتوانند انجام دهند در مقایسه با مردان، چه در زندگی خصوصی در منزل و چه در جامعه، از محدودیتهای قابل ملاحظهای برخوردارند. در محاکم قضایی در خصوص بسیاری از مسائل اساسی شهادت یک مرد برابر است با شهادت دو زن.(20)
گابریل آموزههای قرآن در خصوص زنان را خلاصه میکند:
1- یک مرد مسلمان میتواند با چهار زن به طور همزمان ازدواج کند اما یک زن مسلمان تنها میتواند به طور همزمان با یک مرد ازدواج کند. «با آنکس از زنان که شما را نیکو و مناسب است ازدواج کنید دو یا سه یا چهار».(سوره نساء آیه 3 مدنی)
2- مردان حق درخواست طلاق دارند اما این حق برای زنان وجود ندارد.(سوره بقره آیه 229 مدنی)
3- زنان تنها نصف مردان ارث میبرند.(سوره نساء آیه 11 مدنی)
4- زنان نمیتوانند امام شوند، آنها اجازه ندارند در حضور مردان پیش نماز شوند. (مرد همیشه باید بر اساس سوره نساء آیه 34 فوق زن باشد).
5- زن در صورتی که شوهرش در منزل نباشد نباید در را به روی کسی بگشاید حتی اگر برادر یا یکی از خویشان او پشت در باشد.(این مساله از سوره احزاب آیه 53 استنباط میشود، که در آنجا دستوراتی به افرادی که به منزل پیامبر مراجعه میکردند، داده میشود، مبنی بر اینکه اگر پیامبر در منزل نبودند آنها باید از ورای حجاب با زنان او صحبت کنند).
6- زنان باید در خانههای خود بمانند.(سوره احزاب آیه 33 مدنی). بسیاری از زنان مسلمان نمیتوانند بدون اجازه پدران یا شوهران خود به مسافرت بروند.
7- اگر زنی از داشتن رابطه جنسی با شوهرش امتناع کند، مرد اجازه دارد تا برای وادار کردن زن، او را تنبیه بدنی کند.(سوره نساء آیه 34 مدنی)(21)
بیشتر منابع و ماخذ اسلامی به نظر میرسد که مساله نابرابری در حقوق زنان را به عنوان یک معضل نمیبینند. طبق نظر مایر:
... اراده لازم جهت پذیرش زنان به عنوان انسان کامل، به همان میزان انسان که شایسته حقوق و آزادیهای یکسان با مردان باشند وجود ندارد. در واقع تبعیض علیه زنان به عنوان امری کاملاً طبیعی صورت میگیرد ... (22)
حقوق غیر مسلمانان و جایگاه اهل ذمه
در تمام تاریخ جوامع اسلامی به غیر مسلمانان مقام و جایگاه کمتری در مقایسه با مسلمانان داده شده است. این مساله در مورد یهودیان و مسیحیان بسیار زیاد صدق میکند. آنها میتوانستند در جوامع اسلامی اغلب هم در صلح زندگی کنند، اما در صورتی که زمه بودن خود را که به معنی یک نوع جایگاه درجه دوم بود، میپذیرفتند. اهل زمه بودن مستلزم پرداخت یک مالیات ویژه و داشتن حقوق قانونی به طور قابل ملاحظه محدود در مقایسه با مسلمانان بود – برای مثال در میزان تصاحب اموال یا انجام برخی مشاغل خاص. در محاکم قضایی اسلامی آنها اجازه نداشتند علیه مسلمانان شهادت بدهند و در برخی مواقع حتماً باید به یک مسلمان مبلغی میدادند تا برای آنها شهادت بدهد.(23)
مایر در تحلیل خود از این اسناد و مدارک اسلامی استدلال میکند که:
نظرات